ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺯﻧﺎﻧﮕﻴﺖ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﮐﻨی!!…
ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻴﺖ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻲ !!…
ﻧــﻪ ﺩﺭ ﺗــﺨــﺖ ﺧــﻮﺍﺏ !!…
ﺩﺭ ﻣــﺸـــﮑﻼﺕ !!…
ﺩﺭ ﺑـﺎﻫـﻢ ﺑــﻮﺩﻧـﻬـﺎ !!…
ﺩﺭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺁﻣﺪﻥ ﻫﺎ !!…
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺳﺮﺩﻭ ﮔﺮﻡ !!…
ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺭﺍﻩ ﺣﺘﻲ ﭘﻴﺎﺩﻩ !!…
ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻧﮕﻴﺖ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﻨﻲ !!…
ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻴﺖ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ …
از همه بریدم دیگه به اخر خط رسیدم
دیگه کاغذ و قلمی برام نمونده که شاعری کنم
این فصل گرم پاییز دیگری رو برام رقم زده
طفلی دل من که مثل پیاده رو شده و همه روش پا میزارن
تصمیم گرفتم سنگ باشم
یه سنگ روی یه کوه به بلندی اورست
که دیگه کسی نتونه مثل پیاده رو باهام رفتار کنه
دیگه نمی خوام نقش پیاده رو رو داشته باشم
اگه سنگ شدم
دلیلشو از خودت بپرس
بگو که عشق گمشده شدی
مثل بعضی عشق ها که فقط تبدیل شده به هوس زود گذر دلم برای واژه ی عشق
میسوزه که این روزها بازی شده
برای ادم هایی که فقط به لذت فکر می کنند
بیچاره دل من
بیچاره واژه ی عشق
دلم به هر دوی اینها میسوزد……..
گاهی که خیلی غمگین میشوم
گریه نمیکنم
فقط لبخندی کش دار و تلخ به گذر زمان و مختصات مکان حواله میدهم
و بی مهابا پاهایم را تکان میدهم
و خیره به دیوار سفید همیشگیِ روبه رویم میشوم
و پوست لبم را می کنم تا خون بیاید
و موهایم را دور انگشتانم حلقه میکنم
و کنج اتاق می شود خلوتگاهم !
گاهی که خیلی غمگین میشوم
خودم را نوازش می کنم در اوج تنهایی
و خود را در آغوشِ خود رها میکنم
دستانم را لمس میکنم تا بدانم که هستم
و فراموش نشده ام
نمرده ام !
گاهی که خیلی غمگین میشوم
مدتها خود را در آینه مینگرم !
امشب از آن گاهی هاست …
کاش مثله اون وقت ها که بچه بودیم باهم بازی میکردیم کنارم بودی،کاش مثله اون وقت ها که سنگ صبورم بودی الان سنگ صبورم بودی ،کاش مثله اون روز ها که به بهونه بارون میومدی بیرون الان به بهونه من بیای پیشم،کاش اون روزها هیچ وقت نمیگذشت و تو کنارم بودی ، کاش مثله قبلا ها دوستم داشته باشی و تو چشمام نگاه کنی بگی دوستت دارم ولی نیستی که بگی،کاش مثله اون روزها که برای دیدنم از خونه میزدی بیرون الان بزنی بیرون،الان که بزرگ شدی چرا کنارم نیستی،پس قول قرارمون چی شد…ولی هیچ وقت عشقی که بهت داشتم رو فراموش نمیکنم فقط انتظار یه لحظه دیدنت رو دارم آهای عشق بچگی هام کجای…
خدایــــــــا!!
خط و نشان دوزخت را برایم نکش
جهنم تر از نبودش
جایی سراغ ندارم…
امشب تنهای تنهای تنهام...
اونقد که دلم میخواد چشمامو بذارم رو هم و دیگه فردایی نباشه که چشم باز کنم...
چی میشد اگه میشد؟؟
هعی خدا...
خسته شدم از تنهایی...
یعنی میشه یه روزی بشه منم دیگه تنها نباشم؟
یه عشق داشته باشم...
با هم باشیم...
هم دیگه رو دوست داشته باشیم...
برا آینده مون نقشه بکشیم...
شوخی کنیم با هم....
بعد من هی اذیتش کنم...
آخه من مدلم همین جوریه هر کیو دوست داشته باشم اذیت میکنم خیلی کیف میده....
هعی خدا....
حوصله ام سر رفت...
پس این سه چهارم گمشده من کی پیدا میشه؟؟
بزنم لهش کنم مرتیکه ولگرد رو...بگم این همه مدت کجا بودی؟؟
یعنی همسر آینده من الان دوست پسر کیه؟؟دهنش سرویس
خب دیگه نطق های امشبو نوشتم...
برم بخوابم تا داد مامی در نیومده...
اینم بوس برا عشقی که هنوز عاشقش نشدم...
بای همگی...
من باختــم به خـود بـاختــم
به تصویــر غلـط فرشتـه های آدمـ نمــا بـاختــم
. . .
حـال کـه حماقتــ هایــم را می شمــارمـ
آرامــ . . . آرامــ . . .
ایـن جمـله در ذهنــم طنیــن انـداز می شـود
سنـگـ بــاش
تــا سنـگســار نشــوی …
لـمس کـن کـلمـاتـــی را . . . .
کـه بــرایتــ مـی نویسـم
تـا بخوانـی و بفهمـی چقــدر جـایتــ خـالیستــ
تـا بـدانـی نبـودنتــ آزارمـ می دهــد !
لـمس کـن نـوشتـه هـایــی را
کـه لـمس نـاشدنیـستــ و عـریــان
کـه از قلبــم بـر قـلم و کاغـذ مـی چــکد
لـمس کـن گـونــه هـایــم را
کـه خیــس اشـکـ استــ و پـر شیـــار
لـمس کـن لحــظه هـایــم را
تــویــی کـه مـی دانــی مـن چـگونــه عــاشقتــ هستــم
لـمس کـن ایـن بـا تـــو بــودن هـا را
لـمس کـن. . . !!
بـه خـودم میـگویـم: قـوی بــاش …
بـه خـودم میـگویـم : مهـم نیستــــ …
بـه خـودم شـکـ کـردن را مـی آمـوزمـ …
آیــا واقعـا ارزشـش را داشتــ یــا دارد ؟!
بـه خـودم میـگویـم : همیــشه وقتــ هستــ بـرای فرامـوش کـردن …
حداقـل بـه انـدازه بــاقـی مـانـده ی عــمرم …
ولـی تــه همـه ی ایــن هـا ایـن استـــ …
مـن غمگیـــنم …
و دلـــتـــنــگ تـویــی کـه نیستـــی …
اینو تو وب یکی از دوستان دیدم...کپیش میکنم با ذکر منبع!!!
http://www.tanhayiemohammad.blogfa.com/
ما هم شنیدیم میگن : وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک بریزه یعنی واقعا دوستش داره...
اما وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه ، یعنی دیگه هیچو وقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه؟
موافقین آیا؟؟
بنده خودم شخصا مخالفم!
خوب از اونجایی که تازگیا پیشرفت کردم و تقریبا میشه گفت پستامو خودم مینویسم امروز این پستو میذازم تو وب...
پستایی که خودم میذارم مطالب جدیدی نیستن...اما قشنگ ترین چیزایی هستن که تو دوران نت داری بهشون برخوردم....خخخخخخخ
یادمه یه جایی خوندم که میگفت : اگه خواستی بری دنبال دلت غرورت رو با خودت نبر!حکایت این پست هم همینه...
سال 89 بود که این کل کل رو اولین بار دیدم و خوندم و لذت بردم...الانم کلش رو حفظم...همینجوری!
خیلی دوسش دارم...شما هم بخونید شاید خوشتون اومد؟؟
اتفاقی چشمم به یه مطلبی خورد که خیلی خوندنی و جالب بود، گفتم واسه بقیه هم بفرستم
یه جور کل کل شاعرانه ست که شاعرا جواب همدیگه رو دادن با شعراشون بخونی ضرر نمی کنی :
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه ( این مطلب رو اتفاقی توی وبلاگ همین آقا خوندم ) بخونید :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
جالب بود نه ؟
این اولین پستیه که تو وبم برای تو میذارم....واقعا هم عجب پستی شد!
شاید هیچ وقت نیای اینجا و اینو نخونی...
اصلن به درک نخونش فک کردی خیلی برام مهمه؟؟
خوب خرس کچل الان باهات قهرم!
تقصیر خودته دیگه...
همش اذیت میکنی...
اگه واقعا برات مهم باشم خودت پا پیش میذاری برا آشتی...
اگرم نباشم که هیچی شما رو به خیر و ما رو به سلامت!
به همین راحتی همه چی تموم میشه میره جوری که انگار اصلن شروع نشده بود!
خوبه بدونی من تو این یه مورد به حدی مغرورم که حتی اگه بمیرم از دلتنگی محاله خودم پا پیش بذارم برا آشتی...
گفتم که بستگی داره به خودت...
خوب...
آها اینم به جای بوس امشبت....
خخخخخ
اینم تویی تو وان...تنها تنها
راستی هر وقت پست رو خوندی نظر بده بفهمم...
دیگه بای....
من این رو خیلی وقت پیش تو نت دیدم...واسه خیلی از دوستامم فرستادمش ولی خوب...الان تازه میخوام بذارمش اینجا!
6996
6996
6996
6996
6996
شمارهاي بالا را انتخاب كنيد ( همه رو رنگی کنید)-1
بعد شماره ی 9را بزنيد ،
حالا Ctrl + Enterرا بزنيد .
وای مامی دلم!
دلم درد میکنه...خیلی!
بدجور!
مثل مار زخمی دارم به خودم میپیچم!
ای خدا خوب شم!
من دوست ندارم برم دکتر اگه برم آمپول میزنه خوب!
از آمپول میترسمممممم....
هاییی دلم...
برای خوب شدنم دعا کنین!
آمین!
.: Weblog Themes By Pichak :.